۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

نفهم، بفهم !

۱

بعد از امیر حسن ،ح (1)، رفیق صمیمی من هم دستگیر شد، فعلا اوینه
امیدوارم به زودی آزاد شه
کسی خبری از دستگیر شده ها داره؟

۲

نفهم، بفهم ! تو رفتنی هستی، تو و دم و دستگاه کثیف شیطانیت به زودی رفتنی هستین، خیلی زود تر از اون چیزی که حتی خودمون فکرشو میکردیم
این روز های آخر کاری نکن که همین مردم ریشتو بگیرن و از چاه صدامیت بیرونت بکشن

۳

من فکر میکنم به زودی میر حسین موسوی دستگیر میشه
این آخرین اشتباه آدم خوارها خواهد بود

۴

همیشه دیکتاتور ها فکر میکنن با بقیه دیکتاتور ها فرق دارن ! ولی نمیفهمن همشون سر و ته یه گهن، همشون هم سر و ته سرنگون میشن، همشون هم سر و ته از سوراخشون بیرون کشیده میشن و مردم تو سرشون میزنن

۵

ح عزیزم، تو هم مثل بقیه قربانی های جنبش، قهرمان مردمی


1: به خواست دوستان مشترک و به دلایلی که هممون میدونیم قرار شده که فعلا اسم کامل رو نبریم


۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

نویل

۱
نویل مبارک
بدون هیچ مقدمه ای

۲

ما کادوی نویل گرفتیم ، کلی نو نوار شدیم انشاالله تعالی
حالا میخواد به ما ربط داشته باشه میخواد نداشته باشه اما هر جا بوی الواطی و عیاشی بیاد ما هم هستیم
میخواد رسم منحط غربی باشه میخواد سنت دیرین شرقی
فقط باید عیش و نوش باشه، نویل میگیریم عید میگیریم سال نو میلادی ، شمسی، قمری، چینی، ویتنامی ،...
دیشب به رسم غربی ها غاز خوردیم و صبح برای این هم که خدای نکرده از سنت ایرانی خودمون عقب نیفتیم کله زدیم
بعضی وقت ها دلم برای معده ام میسوزه !

۳

«فَتَل» خان، سگ بچه ها هم دیشب نو نوار شد
یه عروسک، یحتمل ماده، گیرش اومد والا بنده که ابتدا به ساکن نفهمیدم ماده است، این فتل خان، به قول من، و به قول بچه ها مافین چنان نرد عشقی باهاش باخت که بنده از ترسم یواش رفتم تو اتاقم در رو قفل کردم که یهو به من پیله نکنه و آره و اینا !


۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

اسباب کشی در ۳ سوت

۱
اول اینکه ما از اونجا اسباب کشی کردیم اینجا ! به توصیه آرمین و به چند دلیل:
یکی اینکه اینجا امن تره و نوشتن آزاد تره و اگر روزی روزگاری خواستیم با هم به این دنیا فحش ناموس بدیم کسی کاری به کارمون نداره
دیگه اینکه اونجا همونطوری آرشیو طوری بمونه سنگین تره
حالا شاید حوصله ام سر رفت دوباره برم اونجا یا اصلا شاید یه شب اینجا بنویسم یه شب اونجا، شاید زوج و فردش کنم یا شاید زنونه مردونه اش کنم، خانمها اینورو بخونن آقایون اونورو !!! اینجوری حروم و حلال هم نمیشه، اون دنیا هم چوب موب ـگلاب به روتون ـ تو ما تحتتم نمیکنن!
اینو گفتم یاد یه چیزی افتادم
دوره دبیرستان سر کلاس معارف، دبیرمون میخواست حقانیت اسلام رو به طور علمی اثبات کنه، شروع کرد به استدلال های مختلف آخرش رسید به اینجا که دفع خطر محتمل شرط عقله، پس حتی اگه شک دارین و فقط احتمال میدید که روز حساب و کتابی باشه منطق اینو میگه که مسلمون شین و نماز بخونید و روزه بگیرید و اینا که یهو اگر اون دنیایی بود کلاه سرتون نره
من گفتم آقا اگه اینجوریه که ما تو خیابون هم نریم که یهو ماشین نزنه بهمون، ایشون فرمودن لهبی خفه شو !!! خلاصه اینجوری شد که ما به عینه فهمیدیم که بهتره دفع خطر کنیم تا خفه شیم !

۲

دوم اینکه ماشاالله اصفهان ! نمیدونستم مردمش انقدر باحالن که وایسن کتک بخورن برای آیت الله منتظری، معمولا وقتی یه اتفاق خوب میفته که آدم چیز هایی ببینه که منتظرش نیست، مثل مقاومت امروز اصفهان
یا اینکه تو جمهوری اسلامی مردمو کتک بزنن که چرا برای مردن یه مرجع تقلید عزاداری میکنین
جل الخالق !

۳

اسم اینجا رو گذاشتم یادداشت های امید، منظور از امید هم خود خودمم هیچ ایهام و ابهام و قرتی بازی هم تو کار نیست
اینها همش یادداشته اسمم هم امیده پس میشه یادداشت های امید ! به همین راحتی !